محل تبلیغات شما



یه روز خاله مریم دلش گرفته بود
اون تصمیم گرفت که بره خونه همسایه شون تا یکم صحبت کنن
چادرشو بست و داشت میرفت به شوهرش گفت
غضنفر من دارم میرم خونه حاج صغرا
غضنفر گفت همونی که همیشه میاد خونمون 
مریم گفت 
آره ولی ایراد نداره من دارم میرم ایراد بگیرم پنج دقیقه دیگه میام  فقط   تو باید هر نیم ساعت یه بار به خورشت سر بزنی تا نسوزه 
وبدین ترتیب غضنفر چشم از جهان گشود


با سلام خسته نباشید.
من  TE.A bom12 هستم و برای خندوندن شما اومدم 
امیدوارم موج خنده رو لباتون جاری باشه با مجموع جوک های په نه په و بگو با هم بخندیم 
خلاصه امیدوارم خیلی بخندین


ما را به اشتراک بگزارید

منتظر نظرات شما هستم
 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها